1-  الأجل محتوم، و الرّزق مقسوم، فلا يغمّنّ أحدكم إبطاؤه، فإنّ الحرص لا يقدّمه، و العفاف لا يؤخّره، و المؤمن بالتّحمّل (بالتّجمّل) خليق 2086.

2-  أصدق شي‏ء الأجل 2845.

3-  أقرب شي‏ء الأجل 2920.

4-  صدق الأجل يفصح (يفضح) كذب الأمل 5877.

5-  في كلّ لحظة أجل 6457.

6-  قد غاب عن قلوبكم ذكر الآجال، و حضرتكم كواذب الآمال 6686. مرگ 1-  مرگ حتمى، و روزى قسمت شده است، پس البته كندى آن فردى از شما را محزون نسازد، زيرا حرص، آن را پيش نينداخته، و عفت و پاكدامنى آن واپس نمى‏اندازد، و فرد با ايمان به تحمل كردن سزاوارتر است.

2-  راست‏ترين چيز مرگ است.

3-  نزديكترين چيز مرگ است (نزديكتر بودن آن از جهت حتمى رسيدن آنست، گر چه مدّت رسيدن آن طولانى باشد، چنانكه در آرزو كه آدمى به آن نمى‏رسد تعبير بدورى از آن مى‏شود.

4-  راستى اجل يا اجل صادق بيان يا رسوا مى‏كند كذب اميد يا اميد دروغ را (يعنى بطلان آن را ظاهر مى‏سازد).

5-  در هر نگاه كردنى اجلى است (پس بايد در تدارك توشه آن پرداخت).

6-  در حقيقت از دلهاى شما ياد مرگ‏ها پنهان شده، و دروغهاى اميدها شما را حاضر گشته است.

 7-  قد ذهب عن قلوبكم صدق الأجل، و غلبكم غرور الأمل 6687.

8-  من راقب أجله اغتنم مهله 8443.

9-  من دنى منه أجله لم تعنه (لم تغنه) حيله 8829.

10-  من الآجال انقضاء السّاعات 9249.

11-  ما عسى أن يكون بقاء من له يوم لا يعدوه و طالب حثيث من أجله يحدوه 9696.

12-  عند حضور الآجال، تظهر خيبة الآمال 6208.

13-  عند هجوم الآجال تفتضح الأماني و الآمال 6209.

14-  كلّ آت قريب 6856. 7-  در حقيقت از دلهاى شما راستى مرگ رفته، و بر شما فريب اميد غلبه كرد است.

8-  هر كه مراقب و نگهبان اجل خود باشد، مهلت و فرصت را غنيمت شمرد.

9-  هر كه مرگش نزديك گردد (و مدت عمرش بسر آيد) چاره‏هايش او را بى نياز ننموده و يا يارى نخواهد نمود (بنا بر اين هر چه بكوشد بيفائده است).

10-  از جمله اجلهاست گذشتن ساعت‏ها (كه از عمر مى‏گذرد و آدمى بايد قدر آن را بداند).

11-  چه نزديك است بقاء كسى كه براى او روزيست كه از آن درنگذرد، و خواهنده شتابان از اجلش كه او را بخواند، (يعنى مرگ سريع و حتمى است كه امكان دارد روزى كه انسان در آنست آخر عمر او باشد).

12-  هنگام فرا رسيدن اجلها، زيان و يا نوميدى اميدها آشكار مى‏گردد.

13-  هنگام در آمدن اجلها، آرزوها و اميدها رسوا مى‏گردد.

14-  هر آينده‏اى (مانند مرگ و قيامت) نزديك است

15-  كم من مسوّف بالعمل حتّى هجم عليه الأجل 6954.

16-  كفى بالأجل حارسا 7030.

17-  لكلّ أجل كتاب 7267.

18-  الأجل يصرع 146.

19-  الرّحيل و شيك 149.

20-  الأجل جنّة 161.

21-  الأجل حصن حصين 494.

22-  الآجال تقطع الآمال 578.

23-  الأجل يفضح الأمل 637. 15-  بسا از كسى كه عمل را تأخير انداخته تا بر او اجل وارد شده است (و بالأخره نتوانسته بواسطه پس انداختن و آمدن أجل عمل را انجام دهد).

16-  اجل براى نگهبانى (انسان) كفايت مى‏كند (يعنى تا مرگ انسان نرسد و مدت عمر بسر نيايد محال است كه رشته عمر كسى بگسلد).

17-  براى هر اجلى نوشته‏اى باشد (در لوح محفوظ يا غير آن).

18-  مرگ بر زمين مى‏زند.

19-  كوچ و روانه شدن بسوى آخرت شتابانست.

20-  اجل و رسيدن وقت مرگ سپر (يا بهشت) است (البته براى كسانى كه اهل بهشتند).

21-  مدت عمر حصاريست محكم (چنانكه شاعر گويد:

         اگر تيغ عالم بجنبد ز جاى            نبرّد رگى تا نخواهد خداى)

22-  اجلها اميدها را قطع ميكند.

23-  رسيدن مرگ اميد را رسوا ميكند (و روشن مى‏سازد كه همه آرزوها پوچ بوده است).                   24-  الأجل حصاد الأمل 638.

25-  إذا حضرت الآجال افتضحت الآمال 4007.

26-  إذا بلغتم نهاية الآمال فاذكروا بغتات الآجال 4008.

27-  آفة الآمال حضور الآجال 3959.

28-  آفة الأمل الأجل 3970.

29-  سوف يأتيك أجلك فأجمل في الطّلب 5585.

30-  سابقوا الأجل فإنّ النّاس يوشك أن ينقطع بهم الأمل فيرهقهم الأجل 5643.

31-  سابقوا الأجل، و أحسنوا العمل، تسعدوا بالمهل 5644. 24-  اجل درو اميد است (يعنى قطع مى‏نمايد).

25-  هنگامى كه اجلها فرا رسد اميدها رسوا گردد.

26-  هرگاه بنهايت اميدها رسيديد بياد آوريد ناگاه رسيدن‏هاى اجل‏ها را (كه پس از آن بسر بلندى و سركشى اقدام نخواهيد كرد).

27-  آفت و فساد اميدها فرا رسيدن اجل‏هاست.

28-  آفت اميد اجل است.

29-  بزودى اجل تو مى‏آيد، پس در طلب (دنيا يا روزى يا سعادت) نيكوئى را بكار بر.

30-  بر اجل (مرگ) در عمل پيشى گيريد، زيرا كه مرگ از مردم دور نبوده، نزديك است اميد از آنها منقطع شود، پس مرگ آنان را فروگيرد يا لاحق شود و برايشان اميدى باقى نماند.

31-  بر مرگ پيشى گيريد، و عمل را نيكو نمائيد، تا آنكه در پيش افتادن در خير نيكبخت شويد، يا سودمند گرديد.                 

32-  كلّما قاربت أجلا فأحسن عملا 7195.

33-  لكلّ أجل حضور 7267.

34-  لكلّ امرء يوم لا يعدوه 7307.

35-  لكلّ أحد سائق من أجله يحدوه 7308.

36-  لو ظهرت الآجال لا فتضحت الآمال 7177.

37-  لو رأيتم الأجل و مسيره لأبغضتم الأمل و غروره 7184.

38-  لو فكّرتم في قرب الأجل و حضوره لأمرّ عندكم حلو العيش و سروره 7185.

39-  من راقب أجله قصّر أمله 7944. 32-  هر چه باجل نزديك مى‏شوى پس عمل را نيكو نما.

33-  براى هر اجلى حضورى است (يعنى آخر در رسد نبايد از آن غافل ماند).

34-  براى هر مردى (و آدمى) روزيست كه از آن تجاوز نمى‏كند (يعنى مدتى دارد كه نه جلو افتد و نه عقب).

35-  براى هر كسى كشنده ايست از قبيل اجلش كه او را مى‏كشاند و يا براى او حدى مى‏خواند (آدمى را تشبيه بشتر كرده كه شتربان براى سرعت او آواز مى‏خواند).

36-  اگر اجلها آشكار مى‏شدند اميدها رسوا مى‏گرديدند، (يعنى معلوم مى‏شد كه همه بر باطل بودند).

37-  اگر شما اجل و مسير آن را مى‏ديديد، هر آينه اميد و فريب آن را دشمن مى‏داشتيد.

38-  اگر شما در نزديكى اجل (مرگ) و حاضر شدن آن انديشه مى‏كرديد، هر آينه در نزد شما شيرينى زندگانى و شادمانى آن تلخ مى‏گرديد.

39-  هر كه مراقب اجلش باشد، اميدش را كوتاه گرداند.                

40-  من استقصر بقائه و أجله قصر رجاؤه و أمله 8821.

41-  من جرى في عنان أمله عثر بأجله 8822.

42-  ما أقرب الأجل من الأمل 9491.

43-  ما أقطع (أقرب) الأجل للأمل 9493.

44-  ما أنزل الموت منزله من عدّ غدا من أجله 9630.

45-  نعم الدّواء الأجل 9905.

46-  نفس المرء خطاه إلى أجله 9955.

47-  لا جنّة أوقى من الأجل 10613.

48-  لا شي‏ء أصدق من الأجل 10648. 40-  هر كه بقاء و مدت عمر خود را كم شمارد، اميد و آرزوى او كوتاه باشد.

41-  كسى كه در جلو اميد خود روان گردد به اجلش برو در افتد.

42-  چه نزديك كرده است اجل را باميد.

43-  چه برنده كرده اجل را از براى اميد.

44-  مرگ را در جايگاه خود فرود نياورده كسى كه فردايش را از اجل خود به حساب آورد، (يعنى انسان بايد هر لحظه منتظر مرگ باشد، و يك لحظه اطمينان به نيامدن آن كمال نادانى است، بنا بر اين بايد مستعد براى آن بود).

45-  خوب دوائى است مرگ (راستى مرگ براى افراد صالح مبتلا بالاترين دواء است).

46-  نفس‏هاى مرد گامهاى اوست بسوى مرگش (يعنى هر نفسى كه مى‏كشد يك گام به مرگ نزديك‏تر مى‏شود).

47-  هيچ سپرى نگهدارنده‏تر از اجل نيست.

48-  هيچ چيزى راست‏تر از اجل و مرگ نيست.                      

49-  إنّكم حصائد الآجال و أغراض الحمام 3822.

50-  رحم اللّه امرأ علم أنّ نفسه خطاه إلى أجله، فبادر عمله، و قصّر أمله 5214.

51-  رحم اللّه امرأ بادر الأجل، و أكذب الأمل، و أخلص العمل 5216.

52-  ربّ أجل تحت أمل 5296.

53-  مع السّاعات تفنى الآجال 9738.

54-  إنّ علىّ من أجلي جنّة حصينة، فإذا جاء يومي انفرجت عنّي و أسلمتني، فحينئذ لا يطيش السّهم و لا يبرء الكلم 3701. 49-  براستى كه شما درو كرده‏هاى اجلها، و نشانه‏هاى مرگيد، (تا كى شود تركش مرگ شما را بخاك سياه بنشاند).

50-  خداوند رحمت كند مردى را كه بداند نفس كشيدن او گامهاى اوست بسوى مرگش، پس در عملش پيشى گرفته، و اميد و آرزوى خويش را كوتاه سازد.

51-  خداوند رحمت كند مردى را كه بر مرگ پيشى گرفته، و اميد و آرزو را دروغ پنداشته، و عمل را خالص گرداند.

52-  بسا اجلى كه در تحت اميدى باشد (يعنى در عقب آن اميد مرگ باشد، بنا بر اين نبايد به اميد مسرور بود).

53-  با گذشت ساعت‏ها مدت‏هاى عمر سپرى مى‏شود (پس بايد قدر عمر را دانست).

54-  براستى كه بر من از اجل و مدت عمر من سپرى است محكم (كه رشته باريك عمر مرا تيغ عالمى نتوان بريد) پس هرگاه روز من بسر آيد و اجلم فرا رسد از من گشوده شده و مرا وا مى‏گذارد، پس در آن هنگام تير از نشانه منحرف نگشته و زخم خوب نمى‏شود.

 

                         گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام، ج 1    ،