وبلاگ ملوند روداب نوشت:

مهلا كوچولو وقتي آب كف كولر را ديد خواست دست و صورت عروسكش را بشويد و همين كافي بود تا مرگ دلخراشي داشته باشد.

به گزارش "سلام سربدار" به نقل از ايران، برق كولر جان دخترك روستايي را گرفت و همه را به ماتم كشاند. پدر و مادر هنوز باور ندارند ديگر صداي شيرين مهلا را نخواهند شنيد. سرهنگ «قنبر علي آزاد واري» در گفت‌وگو با شوک از جزئيات حادثه سوزناک و غم‌انگيز مرگ دختر بچه ۶ ساله‌اي به نام «مهلا» پرده برداشت.وي گفت: مردي به نام علي ساعت ۷:۳۰ صبح روز يکشنبه ۲۸ خردادماه با مراجعه به پاسگاه پليس بخش روداب اعلام کرد دختر ۶ ساله‌اش در خانه‌شان به خاطر برق گرفتگي جان خود را از دست داده است.

در پي اعلام اين گزارش، مأموران پليس براي پيگيري اين مرگ دلخراش به محل وقوع حادثه واقع در روستاي ملوند اعزام و تحقيقات خود را در اين باره آغاز کردند.

فرمانده پليس سبزوار با اعلام اين مطلب که پليس اقدامات قانوني لازم در رابطه با اين پرونده را با هماهنگي مقام قضايي به عمل آورده است گفت: جسد دختر بچه پس از انجام تشريفات قانوني براي خاک سپاري تحويل خانواده‌اش شده است.

پدر مهلا نيز در حالي که لباس عزا به تن داشت و بارسنگين غم و جدايي از دخترکوچولويش کمرش را خميده کرده بود با صدايي بغض گرفته به شوك گفت: من در کارخانه سيمان كار مي‌كنم و زندگي‌ام در روستاي ملوند است. روز شنبه گذشته، بخاطر گرما تصميم گرفتم دستي به سر و روي کولر آبي خانه بکشم و آن را سرويس کردم. اما يکي از دريچه‌هاي کولر را پس از تعويض پوشال‌هاي آن جا نگذاشتم و چون شيفت شب کار بودم به سر کار رفتم.

علي در حالي که صدايش حزن‌انگيز و نگاهش پر از اشک بود، افزود: ساعت حدود ۱۱ شب همسرم داخل خانه مشغول انجام کارها و جمع و جور کردن وسايل بود و مهلا و برادرش نيز داخل حياط بازي مي‌کردند. در اين لحظه ناگهان دختر کوچولويم چشمش به کولر آبي که پشت پنجره و داخل حياط خانه قرار داشت افتاد و با عروسک خود به سراغ کولر رفت. وي دست خود را در آب داخل سيني زيرين کولر فرو برد تا صورت عروسکش را بشويد اما به علت اتصال سيم برق، بچه‌ام دچار برق گرفتگي شديدي شد و جيغ بلندي کشيد و روي زمين افتاد.

همسرم که با چشمان خود شاهد اين صحنه سوزناک بود بلافاصله پيکر بي‌جان مهلا را به مرکز درماني بخش روداب انتقال داد اما متأسفانه پزشکان با انجام معاينات اوليه مرگ وي را اعلام کردند و روي صورت نازنينش را با پارچه سفيد پوشاندند تا ما نيز چشم‌هاي خود را ببنديم و از اين به بعد با خاطرات زيبايي که با شيرين زباني‌ها و نازکودکانه‌اش براي‌مان به يادگار گذاشته، زندگي کنيم و فقط مي‌توانم بگويم الهي چنين حوادثي براي هيچ خانواده‌اي پيش نيايد چون تحمل مرگ فرزند واقعاً سخت و طاقت فرساست و دل کوه مي‌خواهد و بايد چشم آهنين داشت.

وي گفت: ما جسد کوچک عزيز دل‌مان را به آغوش خاک سرد سپرديم و لحظه به لحظه با عروسک‌ها و عکس‌هاي نازنينش حرف مي‌زنيم.

پدر مهلا که ديگر نمي‌توانست خودش را کنترل کند گفت: ‌اي کاش دريچه کولر را بسته بودم و حواس‌مان را بيشتر جمع مي‌کرديم تا اين حادثه به وجود نمي‌آمد.